تجربه ی من

نگاه کن از "فروغ فرخ زاد"

نگاه کن که غم درون دیده ام چگونه قطره قطره آب می شود چگونه سایهء سیاه سرکشم اسیر دست آفتاب می شود نگاه کن تمام هستیم خراب می شود شراره ای مرا به کام می کشد مرا به اوج می برد مرا به دام می کشد نگاه کن تمام آسمان من پر از شهاب می شود تو آمدی ز دورها و دورها ز سرزمین عطرها و نورها نشانده ای مرا کنون به زورقی ز عاجها، ز ابرها، بلورها مرا ببر امید دلنواز من ببر به شهر شعرها و شورها به راه پرستاره می کشانی ام فراتر از ستاره می نشانی ام نگاه کن من از ستاره سوختم لبالب از ستارگان تب شدم چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل ستاره چین برکه های شب شدم چه ...
15 دی 1391

قول / نزار قبانی

قول دادم هنگامشنیدن نام تو با وقار باشم خواهشمی کنم از این قول و قرار، مرا معذور دار چون هروقت نام تو را شنیدم مثل پیامبران صبور بودم تا فریاد نزنم! ...
15 دی 1391

بوی یار از "نیکی فیروزکوهی"

زیاده خواه نیستم جاده‌ ی شمال یک کلبه ی جنگلی‌ یک میز کوچک چوبیبا دو تا صندلی کمی‌ هیزم کمی‌ آتش مه‌ِ جنگلی‌ کمی‌ تاریکی‌ِمحض کمی‌ مستی کمی‌ مهتاب برای حال بیشتر... چند نخِ سیگار و بوی یار و بوی یار و بوی یار     نیکی‌ فیروزکوهی ...
15 دی 1391

از کتاب ناتور دشت ( نگهبان دشت) از "سلینجر"

امیدوارم اگه واقعاً مُردم، یه نفر پیدا شه که عقل تو کله‌اش باشه و پرتم کنه تو رودخونه، یا نمی‌دونم، هر کاری بکنه غیر گذاشتن تو قبرستون. اونم واسه این‌که مردم بیان و یکشنبه‌ها گل بذارن رو شکمم و این مزخرفات. وقتی مُردی گل می‌خوای چی‌کار؟ از ناتور دشت/ سلینجر/ برگردان محمد نجفی ...
14 دی 1391

منتظرت می‌مانم از "سید علی صالحی"

منتظرت می‌مانم   هم از آنبيش   که عبورِثانيه از هزاره‌ی مرگ،   هم از آنبيش   که تحملِعلف در بارشِ تگرگ.     منتظرت می‌مانم   هم از آنبيش   که شمارشِبی‌حسابِ روز،   هم از آنبيش   که چند وچونِ هنوز.     منتظرت می‌مانم   می‌مانم تاآفتاب از مغربِ معجزه برآيد وُ   تکلمِ حيرتاز حلولِ درخت   سید علی صالحی ...
13 دی 1391

دریا از "رضا کاظمی"

شب. ماه. دریا   و ماهی‌گیریتنها؛ بی‌تور و بی‌قلاب .   آغوشت راباز کن دریا   خودت را می‌خواهماین‌بار . رضا کاظمی ...
13 دی 1391

از فیلم " و عدالت برای همه" / And Justice for All

  قاضی ریفورد (جکواردن): بیا با هم بریم پرواز.   آرتور کرکلند(آل پاچینو): اصلاً چرا با زنت نمیری ؟   قاضی ریفورد:هه، زنم؟ آخرین کار مشترکی که انجام دادیم ازدواج بود !       و عدالت برای همه| And Justicefor All   1979   نورمن جیوسون ...
11 دی 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به تجربه ی من می باشد